یه حس اشتباهی ...

بعضی موقه ها همه چیز اشتباهی میشه 

من اشتباهی احساس میکنم 

اشتباهی حرف میزنم 

اشتباهی فکر میکنم 

 

تو اشتباه نمیکنی ولی ... 

 

یه حس اشتباه رو از من گرفتی 

حرفای اشتباهی منو شنیدی 

از فکرای اشتباهیم خبر داری 

برای همین همه چیز اشتباهی میشه 

من تا همیشه دوستت دارم پس لطفا طبق حرف خودت تا زمانی که دوستت دارم با من مون 

تمام شد!

سلام. خیلی وقته که اینجا سر نزدی خیلی وقته که خیلی فکرا راجع به من می کنی. اگه دوستت نداشتم و نمی دونستم که چقدر دوستم داری به این فکر می کردم که می خوای بری. تازه گیها زندگی خیلی سخت شده این روزا هرچی بیشتر کار می کنم و هی مطلب می نویسم و می نویسم و می نویسم تهش به اینجا می رسم که انگار هیچ کاری نکردم و همش دور خودم چرخیدم و چرخیدم این وسط شاید تنها دلخوشی باقی مونده توئی ولی نمی دونم چرا اینقدر از من دلخوری چرا مدام تو این سه سال یه جمله (شایدم یه حس) را فراموش نکردی. آره درسته روز اول این من نبودم که اومدم سراغ تو؛ تو بودی که باعث این رابطه فوق العاده شدی ولی این دلیل این نیست که همیشه و همیشه فکر کنی که عاشق تو نبوده و نیستم. این انصاف نیست. این انصاف نیست حالا که تنها برگ سفید زندگی کاریکاتوری من توئی اینطوری خرابش کنی.

به یاد داشته باش تا روزی که دوستم بداری با تو می مانم.

تمام شد

من!

من هستم  

چند سالیه که اینجا هستم 

اینجا یعنی همین دوروبرا 

ولی هیچ وقت نتونستم اونجوری که دوست دارم باشم 

چرا؟؟؟ 

من همه سعیمو میکنم ولی فقط هستم نه بیشتر نه کمتر. 

همین... من

من پیشت بودم

من پیشت بودم  

تمام چیزهایی که تو داری و من دوستشون دارم با هم حس کردم 

همه رو با هم: 

مهربونی چشمای قشنگت 

گرمای بدنت 

حرفایی که دوس دارم بهم بگی و از شنیدنشون سیراب نمیشم 

دستای مهربونت که یه حس جادویی رو بهم منتقل میکنن 

و همه عشقو لذتی که نثارم میکنی 

 

دوست دارم 

دوست دارم 

دوست دارم

روم به دیفال

آقا خرگوش قصه ما کلاس زبان فرانسه میره. گویا دیروز معلم جدیدی براشون اومده بوده که تمام مدت داشته فرانسه حرف میزده و یک کلمه فارسی از دهنش بیرون نمیومده. توی همون گیرو دار که همه عصبانی بودن و نمیفهمیدن این آقا چی میگه یهو درمیاد به خرگوش میگه: آقای الف. خرگوش هم با تعجب میگه: بله؟! آق معلم میگه: شما قیافه خیلی جذابی دارید! اگه من دختر بودم حتما با شما... (دوست میشدم؟ ازدواج میکردم)  

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

آقا آخر زمون شده دیگه 

آخر زمون شده دیگه .... آهان اینو یه بار گفتم  

حالا به هر حال اول زمون یا آخر زمون ببین چطوریه که من دیگه از دست پسرها هم آسایش ندارم! قبلنا فک می کردم فقط یه زن میتونه هووی آدم بشه ولی مثه اینکه اطلاعاتم مال عهد تیرکمون بوده!! 

خرگوش قربونت برم مواظب خودت باش! 

یه روز پر از خوشحالی

بعد از این همه دلتنگی فردا میرم پیش خرگوشم 

وقتی برگشتم یکی از عاشقونه ترین داستانهای عاشقونه دنیا رو مینویسم. 

فک نمیکنم عاشقونه تر از روزهایی که من و خرگوش خوشکلم پیش همدیگه هستیم وجود داشته باشه 

خرگوش منتظرم باش فردا میپرم تو بغلت 

بوس 

بوس 

بوس 

نگرانی های یک خرگوش عاشق

سلام

خانه کوچک ما امروز لباس تازه ای بر تن کرده است، جامه ای که مدتها بود در حال دوختن و ریسیدن بود. این نیز یکی دیگر از هنرهای دوست داشتنی عشق رویائی من است . اما با این وجود، امروز گوگو سرحال نیست ، پائیز کار خود کرده است و سرمای یکباره و ناگهانی به سراغ انسان های دوست داشتنی نیز رفته است. گوگو مریض است و من نگران ...

خونه تکونی

درست که عید نشده ولی ما خونه تکونی کردیم 

قالب جدید چطوره ؟ 

 

نویسنده: گوگوی خونه تکونی کننده 

نمیدونم

نمیدونم آینده چه زمانیه 

نمیدونم آینده به چه روز یا روزهایی میگن 

نمیدونم اومدن آینده رو حس میکنم یا نه 

فقط میخوام بدونم آینده مارو به همدیگه نزدیک میکنه یا مارو از هم دور میکنه 

اگر آینده یعنی دوری ای کاش هیچ وقت آینده رو نبینم 

 

نویسنده: گوگو خانوم

یک عشق رویائی

روزها به قدری زود می گذرند که فکر اینکه به چه زودی و با چه سرعتی باید آماده ورود به دهه چهارم زندگی شد نیز انسان را آزار می دهد. انگار همین دیروز بود که عشقی رویائی به مانند یک خواب ناخواسته و یک اتفاق باور نکردنی وارد زندگی کوچک من شد و روزها و ماه ها آنچنان با مهربانی ها و شیرینی های یک انسان بزرگ پر شد که باور کردن آنکه این فاصله کم کم به سال سوم خود نزدیک می شود، کمی مشکل است. در این میان آنچه گذشت داستان محبت ها و لذت های تمام ناشدنی بی شماری بود که هر روز بر آنها افزوده می شود. عشق ما با تمامی کشاکش های گاه و بیگاهی که در مسیر زندگی با آنها روبرو شده است همچنان استوار ایستاده و با جذابیتی وصف ناشدنی به روزهای آینده می نگرد.  

نویسنده: خرگوش خوشبخت