روم به دیفال

آقا خرگوش قصه ما کلاس زبان فرانسه میره. گویا دیروز معلم جدیدی براشون اومده بوده که تمام مدت داشته فرانسه حرف میزده و یک کلمه فارسی از دهنش بیرون نمیومده. توی همون گیرو دار که همه عصبانی بودن و نمیفهمیدن این آقا چی میگه یهو درمیاد به خرگوش میگه: آقای الف. خرگوش هم با تعجب میگه: بله؟! آق معلم میگه: شما قیافه خیلی جذابی دارید! اگه من دختر بودم حتما با شما... (دوست میشدم؟ ازدواج میکردم)  

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

آقا آخر زمون شده دیگه 

آخر زمون شده دیگه .... آهان اینو یه بار گفتم  

حالا به هر حال اول زمون یا آخر زمون ببین چطوریه که من دیگه از دست پسرها هم آسایش ندارم! قبلنا فک می کردم فقط یه زن میتونه هووی آدم بشه ولی مثه اینکه اطلاعاتم مال عهد تیرکمون بوده!! 

خرگوش قربونت برم مواظب خودت باش! 

یه روز پر از خوشحالی

بعد از این همه دلتنگی فردا میرم پیش خرگوشم 

وقتی برگشتم یکی از عاشقونه ترین داستانهای عاشقونه دنیا رو مینویسم. 

فک نمیکنم عاشقونه تر از روزهایی که من و خرگوش خوشکلم پیش همدیگه هستیم وجود داشته باشه 

خرگوش منتظرم باش فردا میپرم تو بغلت 

بوس 

بوس 

بوس 

نگرانی های یک خرگوش عاشق

سلام

خانه کوچک ما امروز لباس تازه ای بر تن کرده است، جامه ای که مدتها بود در حال دوختن و ریسیدن بود. این نیز یکی دیگر از هنرهای دوست داشتنی عشق رویائی من است . اما با این وجود، امروز گوگو سرحال نیست ، پائیز کار خود کرده است و سرمای یکباره و ناگهانی به سراغ انسان های دوست داشتنی نیز رفته است. گوگو مریض است و من نگران ...

خونه تکونی

درست که عید نشده ولی ما خونه تکونی کردیم 

قالب جدید چطوره ؟ 

 

نویسنده: گوگوی خونه تکونی کننده 

نمیدونم

نمیدونم آینده چه زمانیه 

نمیدونم آینده به چه روز یا روزهایی میگن 

نمیدونم اومدن آینده رو حس میکنم یا نه 

فقط میخوام بدونم آینده مارو به همدیگه نزدیک میکنه یا مارو از هم دور میکنه 

اگر آینده یعنی دوری ای کاش هیچ وقت آینده رو نبینم 

 

نویسنده: گوگو خانوم

یک عشق رویائی

روزها به قدری زود می گذرند که فکر اینکه به چه زودی و با چه سرعتی باید آماده ورود به دهه چهارم زندگی شد نیز انسان را آزار می دهد. انگار همین دیروز بود که عشقی رویائی به مانند یک خواب ناخواسته و یک اتفاق باور نکردنی وارد زندگی کوچک من شد و روزها و ماه ها آنچنان با مهربانی ها و شیرینی های یک انسان بزرگ پر شد که باور کردن آنکه این فاصله کم کم به سال سوم خود نزدیک می شود، کمی مشکل است. در این میان آنچه گذشت داستان محبت ها و لذت های تمام ناشدنی بی شماری بود که هر روز بر آنها افزوده می شود. عشق ما با تمامی کشاکش های گاه و بیگاهی که در مسیر زندگی با آنها روبرو شده است همچنان استوار ایستاده و با جذابیتی وصف ناشدنی به روزهای آینده می نگرد.  

نویسنده: خرگوش خوشبخت

میخوام

من: خرگوش، من میخوام 

خرگوش:  چی میخوای 

من: میخوام 

خرگوش: تورو خدا بکش بیرون 

من: چی رو بکشم بیرون  

خرگوش: گوگو تورو خدا شروع نکن 

من: مگه من چی گفتم؟ من کارتون سیندرلا میخوام 

خرگوش: آهان 

------------------------------------------ 

من: الو سلام عزیزم چطوری 

خرگوش: سلام عزیزم 

من: برو گمشو کثافت 

خرگوش:  گوگو باز چی شده 

من: هیچی مگه چی گفتم 

خرگوش: خودتی 

من: چیه بابا مگه چی شده 

خرگوش: خر خودتی 

من: خودم میدونم من همیشه خرتم 

خرگوش: ب ی ی ی ی  پ

---------------------------------------- 

من: الو سلام خرگوشم 

گوگو: به به سلام گوگو 

من: دیگه دوست ندارم 

خرگوش:  بعله

گوگو: من میدونم تو دوسم نداری 

خرگوش: آهان کی به این نتیجه رسیدین اونوخت 

من: نمیدونم باید چی بگم 

خرگوش: برو گوگو دوباره شروع نکن 

-------------------------------------- 

من دیوونه نیستماااااا   فقط یکمی خودمو لوس میکنم 

 

تمام مکالمات بالا بی مناسبت بوده و خرگوش هرگز مقصر نبوده 

 

نویسنده: گوگو خانوم دیوونه

تنهایی = مرگ

فرمول تنهایی مساوی با مرگ برای من صادق شمارو نمیدونم

واقعا احساس بدی بهم دست میده وقتی دوست دارم پیش عشقم باشم ولی به هزارو یک دلیل و گاهی فقط به یک دلیل نمیتونم

اون روز بداخلاق میشم با همه دادو بیداد میکنم سر بابا داد میزنم

با مامان لجبازی میکنم

مرتبا به آبجی کوچیکه گوشزد می کنم که چون از من کوچیکتره باید حتما بهم احترام بگذاره بعضی موقه ها میشه که در طول یک روز ۲۰ بار این موضوع رو مورد بررسی قرار میدم !!!! خب دیگه

بابای بیچارم خیال میکنه من به علت عاد ت*** ماهانه دچار اخلاق سگی میشم! من دقیقا نمیدونم اطلاع داره که این واقعه در ماه فقط یک بار به وقوع می پیونده!!!! چون اگر در یک ماه صد بار بد اخلاق بشم مراعاتمو میکنه و با چشمای گنده عسلیش فقط نیگام میکنه

مامان در پی هر گونه لجبازی بنده به این نتیجه می رسه که توی تربیتم موفق نبوده

آبجی کوچیکه یه روز از دست من گریه میکنه یه روز بلا نسبت شما محل سگمون هم نمیزاره

چرا هیشکی نمیفهمه من چم شده

باباجون من دلم برای خرگوش تنگ شده همین


نویسنده: گوگو خانوم

اسم عوض میکنیم

امروز تصمیم گرفتم اسم این وبلاگ رو عوض کنم 

آقای خرگوش خانوم گوگو خیلی جالب نیست درسته اسممون همینه ولی من ترجیح میدم عوضش کنم اسمشو گذاشتم "عشق دو نفره" 

 

نویسنده: گوگو خانوم تنوع طلب